میگویند:پشت لباس خاکی اش نوشته بود میروم تا انتقام سیلی مادر رابگیرم رفت وبا صورتی کبود به شهادت رسید.
می گت:می خواهم چون مولایم حسین بی سر و ارد بهشت شوم شهید که شد سر نداشت.
تعریف میکردند:چشمانش دنبال لب تشنه ای بود که آب برساند .سقایی می کرد.جنازه اش را که آوردند دست نداشت.
آری اگر عاشق از معشوق رنگ نگیرد در عشق خود صادق نیست.
میگویند...